بعد از بخش غنایی و ملایم یازدهم که تصویری بود از زنی ثروتمند که در خیال خود در جستوخیزی شهوانی با بیستوهشت مرد جوان همراه میشد، این بخش سریع و بیمقدمه است. حالا ما آن مردان جوانی را که شنا میکردند تا سر کارهایشان دنبال کردهایم. حالا شاعر این مردان جوان را با همان دقتی که زن جوان در بخش گذشته تماشاشان کرده بود تماشا میکند. از نگاه شاعر قصاب جوان را میبینیم که پیشبند خونیاش («لباسهای سلاخیاش») را در میآورد و چاقوهایش را برای امور فجیع فردایش تیز میکند. حتی وقت فراغت قصاب بعد از کارش هم دربرگیرندهی ابزار تیز و حرکات برندهی بیشتری است. کلام قصاب repartee («حاضرجوابی») است، عبارتی که نخست برای توصیف شیوهی سخن گفتن او به نظر نامناسب میآید: چراکه repartee واژهای است فرانسه و به طبقهی اجتماعی بالا اشاره دارد؛ اما این واژه از ورزش شمشیربازی گرفته شده (به معنی جهش در واکنش به حمله) و بعدها معنی «جواب تیز و برنده» پیدا کرده است ــ حتی صحبت کردن قصاب هم ابزاری است تیز. قصاب همچنین با «حرکات به این سو و آن سوی خود و وقفههایش» خود (و شاعر) را سرگرم میکند. عبارت مورداستفادهی ویتمن در انگلیسی shuffle and breakdown است، دو رقص سریع و پرانرژی که ریشه در آداب محلی سیاهپوستان دارد. پسرک قصاب به شیوهی خود از مرزها میگذرد، نمونهای اولیه از فرهنگ تلفیقی آمریکا که موسیقی جاز و بلوز و هیپهاپ را خلق کرده است.
شاعر سپس نگاه دقیقش را معطوف آهنگرهای مشغول کار میکند و مادام که حرکات تکراری آنها اندامشان را میتراشد و برایشان کمرهای باریک و «بازوهای سنگین» به ارمغان میآورد، او به تحسین اندام عضلانی و آهنگ پرصلابت کار کردنشان میپردازد. این مردان سندان را دوره کردهاند؛ انتخاب environ («دوره کردن») توسط ویتمن [خودبهخود] تصویری از مردانی میدهد که دور بلوک سنگین آهنی [سندان] جمع شدهاند (چراکه environ واژهی iron «آهن» را در بطن خود دارد)؛ بلوکی که این مردان آهن گداختهی از کوره بیرون آمده را با چکش رویش شکل میدهند. بدنهای آنها در تکراری افسونگر تکان میخورد و «هر مرد» دوباره و دوباره «بر جای خودش میکوبد؛» همان کاری که ویتمن میکند وقتی کلماتش را به آهنگ محیط کار شکل میدهد و دنیای روزمرهی اطرافش را چکش میزند تا شعر بسازد.
—EF
قصاب جوان لباسهای سلاخیاش را از تن در میآورد، یا چاقویش را تیز میکند در غرفهی بازار. من پرسه میزنم، در حظی وافر از حاضر جوابیاش، از وقفهها و از حرکاتش به این سو و آن سو. آهنگران با سینههای چرک و پشمالو سندان را دوره میکنند. هریک پتک آهنگریاش در دست، همه بیروناند، حرارت معرکهای در آتش است. از آستانهی خاکسترپوش حرکاتشان را دنبال میکنم کمرهای نرم و باریکشان بازوهای سنگینشان را به بازی میگیرد چکشها بر سر دستها در نوسانند بر سردستها بس آهسته، بر سردستها بس مطمئن: آنان شتابی ندارند هر مرد بر جای خودش میکوبد
Song of Myself, Section 12 —poem read by Sholeh Wolpe
Afterword
ویتمن با بازنمایی رابطهی پیچیدهی کار و بازی در این بخش، سنت شاعرانهی پرداختن به کار را ــ حرکت و آهنگ کار، ملال و شعف آن، و عرق و چرک بدن را ــ بسط میدهد. از حاضرجوابی و رقص پسرک قصابِ باروحیه تا چکش زدن آهنگرها فضایی خالی هست که با سوآلی ناگفته جان میگیرد: کار چیست؟ اگر کار آن چیزی است که ما را، دستکم تاحدودی، تعریف میکند، آنگاه شاعر که ترجیح میدهد «لمیده، ولنگار به فراغ خویش» به تماشا بنشیند روحیهی بازیگوشی را به مغازهی آهنگر خواهد آورد. او بر آستانهی در میایستد، بین قلب سوزان کورهی آهنگری و دنیای بزرگتر [آن بیرون]، مصمم برای به هم پیوستن حرکت و ماده از طریق عملِ ــ کارِ ــ تماشا کردن خود. چه لذتی میبرد شاعر از تماشای کار کردن آهنگرها و بر کاغذ آوردن فراز و فرود چکششان برای ساختن چیزهای دور و بر (environ) ما. ویتمن سه بار در دو مصراع پشت سر هم از عبارت «بر سر دستها» استفاده و حسی افسونگر در خواننده ایجاد میکند، حسی که ممکن است او را به یاد خاطرات آن حال گذرا اما دلپذیری بیاندازد که درش انگار بر اثر معجزهای در کارش غرق میشود.
کار شاق و طاقتفرسا داشتن اما تجربهای رایجتر کار است ــ و همان است که عملاً رسیدن به تعالی را ممکن میسازد: تکرار میتواند روحیهی بازیگوشانهای را که همیشه دور و برمان است فرا بخواند سویمان. آهنگرها به دور سندان آهنگی را مییابند که تکتکشان را به آن کسبوکار بزرگتر میپیوندد؛ آهنگی در «وقفه و حرکت به این سو و آن سو»ی دستهجمعیشان، رقصی آرام که درش شکلهای تازهای به دنیا میآیند. ما نویسندهها هم به دور سندان زبان، این میراث مشترکمان، جمع میشویم، مواد خام خود را کلمه به کلمه چکش میزنیم، و میکوشیم تا جای مناسب و آهنگ مناسب را برای گذاشتن اثر خود پیدا کنیم.
—CM
Question
کدام فعالیتهای کاری برای شما زیبایی یا قدرت خاص دارند؟ چرا؟