Foreword
ویتمن همانطور که به این فکر میکند که زمان چطور مدام لحظهی اکنونی پیش روی ما میگذارد که همواره در حال از نو شدن است، به این هم فکر میکند که در بستر این زمان زبان چطور شکل میگیرد: از نخستین صداهای تقلیدی بشر گرفته تا زبانهای نخراشیدهی گونهی هند و اروپایی تا تغییرات بیپایان حروف باصدا و بیصدا، یکی شدنها، و وامگیریهایی که میشوند مجموعه زبانهای همواره در حال تغییری که ما اکنون میشناسیم و صحبت میکنیم. ویتمن به این نکته آگاه است که وقتی در اواسط قرن نوزدهم انگلیسی آمریکایی صحبت میکند، درواقع دارد ملغمهای خارقالعاده از زبانهای مختلف را صحبت میکند. امروز ما به ایدهی ریشهشناسیهای کلمات ــ تاریخچهی هر کلمهای که به زبان میآوریم بهراحتی در لغتنامهها در اختیار ماست ــ و به اینکه کلماتمان [کلمات انگلیسی، م.] ریشههای یونانی، لاتین، آنگلوساکسون، و سانسکریت دارند خو گرفتهایم؛ اما برای ویتمن ریشهشناسی واژگان یکی از علوم تازهی آتشینی بود که بهتدریج داشت نوع نگرش بشر به گذشته را تغییر میداد ــ تعدادی از لغتنامههای حاوی ریشهشناسی کلمات در دوران زندگی ویتمن چاپ شدند. بنابراین او «لغتنامهنویس» را از جمله محققانی میداند که باید به خاطر حقایق «مفید»ی که در اختیار شاعر میگذارند گرامی داشته شوند، حقایقی که آنگاه شاعر میتواند از واقعیت خشک به بینشی شاعرانه تبدیلشان کند. ویتمن از زبانشناس هم نام میبرد که «نحو الواح کهن را ساخته است» ــ آن حکاکیهای هیروگلیف در بناهای یادبود مصر باستان که کلید رمزگشایی زبان مصریها را در اختیار محققان گذاشت و به بشر قرن نوزدهم امکان دسترسی به فرهنگی را داد که در غیر این صورت با گذر زمان از دست رفته بود.
این محققانی که سر و کارشان با کلمات است به شیمیدانها و ریاضیدانها و محققان دیگری میپیوندند که دستاوردهایشان زمان و فضا را به شکلی انفجارگونه گسترش داد تا عالم کوچکی که مرکزش زمین بود و خدا هزاران سال پیش خلقش کرده بود تبدیل شود به کیهانی نامتناهی مشتمل بر دهها میلیارد کهکشان که «انفجار بزرگِ» ذرات پانزده میلیارد سال قبل خلقش کرده بود. علم ناگهان زمان و فضای کافی را برای روی دادن معجزات خلق کرد ــ شکلگیری ستارهها و سیستمهای خورشیدی و خود زمین، تکامل آرام و بیامان زندگی و تبدیل آن به فرمهایی بیانتها که سرانجام منجر شد به آفرینش انسانها و این شاعری که این کلمات را مینویسد و این مایی (سرانجامی مشابه از پسلرزههای مستمر آن انفجار پانزده میلیارد سال پیش) که اکنون میخوانیمشان. چنین است که این شاعر واقعیت را میپذیرد و «یارای انکار» آن را ندارد؛ او «زمان را به تمامی میپذیرد» چراکه میداند زمان و واقعیت مملوند از «جسمانیت» که در لغتنامهی مورداستفادهی ویتمن چنین توصیف شده بود: مسلکی که بر اساس آن روح بشر «جوهری روحانی جدا از ماده نیست بلکه نتیجه یا تأثیر سازمان یافتن ماده است در تن.» واقعیت شیوهی سازمان یافتن و از نو سازمان یافتن ذرات عالم است در طول زمان، و زمان بهقول ویتمن «همه را کامل میکند،» چراکه همه را شامل میشود، همه را پذیرا میشود، هیچچیز را رد نمیکند. با در اختیار داشتن فضای نامتناهی و زمان بیپایان، آنچه ممکن است محتمل میشود، آنچه محتمل است حقیقت میشود، و همهچیز اتفاق میافتد و هیچچیز طرد نمیشود. اربابها بَرده میشوند؛ بردهها ارباب؛ شاهان گدا میشوند؛ گدایان شاه.
به این ترتیب کلمات ویتمن تنها «تذکر اموال» مردمان و کشورهای امروز نیستند، چراکه زمان همهی اینها را تغییر میدهد. کلمات او درعوض «یادآور حیاتی ناگفته» میشوند «وز آزادی و رهایی،» چراکه ــ با گذر زمان و فراهم آمدن فضا ــ هرچیز زندانی خلاصی پیدا خواهد کرد. کلمات ویتمن صرف آن چیزی نمیشوند که به نظر میرسد در زمان متوقف مانده است بلکه صرف آنچه میشوند که در واقعیتِ شکلپذیر همواره متغیری که با زمان تضمین میشود همواره ممکن به نظر میرسد. ویتمن خود را وقف تاریخهای نانوشتهی دموکراسیهایی میکند که قرار است از راه برسند، نه تاریخهایی که پیش از این روی دادهاند. به این ترتیب شعر او به «خواجهگان و عقیمان،» به آنها که نمیتوانند سرچشمهی زندگیهای نو و مستمر باشند، تقدیم نمیشود، بلکه تقدیم میشود به «زنان و مردان بارور»ی که میتوانند نسلهای نو (و ایدههای نو) بزایند، نسلها و ایدههایی که پیوسته «طرح و توطئه میریزند» تا آنچه را که در دم دائمی و تغییرناپذیر میرسد ضایع کنند. ویتمن خوب میداند که: «ناقوس عصیان» همانا صدای زمان است که واقعیت را همواره [به شکلِ] وضعیتی درحالتغییر و غیرقابلپیشبینی نگه میدارد. این بینشی است که دانشهای تازه دراختیار ویتمن قرار دادهاند، و او سعی دارد این بینش تازه را به «کلامی مدرن» ترجمه کند، کلامی که «کلام همگان» است: این آگاهی و ایمان که روح زندهی عالم هستی بهطور همگانی عمل میکند، بهواسطهی جسمها، موادی که همواره در حال تغییرند («هر ذرهی من به همان مایه جوهر فرد توست). «ناقوسهای عصیان» همواره در بستر زمان به صدا درمیآیند و جسمها را فرا میخوانند تا همه با هم برخیزند و اشکال مستبد اکنون را پیوسته از میان بردارند.
—EF
گشایشِ بیپایانِ کلماتِ اعصار! وز آنِ من، کلام مدرن- کلام همگان. کلام ایمان که هرگز شانه خالی نمیکند، مرا اینک و آینده یکسانند.- زمان را به تمامی میپذیرم. تنها اوست که بینقص است- کامل است و همه را کامل میکند، آن بهتِ رازورز و شگفت به تنهایی همه را کامل میکند. واقعیت را میپذیرم و مرا یارای انکارش نیست. نخستین و واپسین حلول است، جسمانیت. مرحبا دانش محقق! زندهباد اثبات دقیق! گلناز بیاور و با سدر، با شاخههای یاساش بیامیز. این لغتنامهنویس است، این شیمیدان، اینکه نحو الواح کهن را ساختهاست، این دریانوردان که در دریاهای پرخطر ناشناس کشتیبانی کردند، این زمینشناس، اینکه با چاقوی جراحی کار میکند، و اینکه یک ریاضیدان است. آی آقایان! نخستین سرفرازی، همیشه از آنِ شما! حقایقِتان مفیدند، اگرچه مَسکَن من نیستند، اما به واسطهی آنهاست که من به حدود مسکن خویش وارد میشوم. کلمات من کمتر تذکر اموالاند بیشتر یادآور حیاتی ناگفتهاند، وز آزادی و رهایی، کمتر خواجهگان و عقیمان را برمیشمارند، روی به زنان و مردان بارآور مینهند، و به صدا در میآورند ناقوس عصیان را و میایستند با فراریان و آنها که طرح و توطئه میریزند.
Song of Myself, Section 23 —poem read by Sholeh Wolpe
Afterword
در قلمروی زبان، ویتمن کجا مَسکَن گزیده است؟ در سرزمین حقایقِ علوم تازه که رابطهی ما را نه تنها با واقعیت که با زمان تغییر میدهند؟ یا در سرزمین داستانها و تأملات، اَشکال فردی یا گروهیِ اندوه و عشق که بر «حیات ناگفته» حکم میرانند؟ زبان حیات خودش را دارد ــ «گشایش بیپایان کلمات اعصار!» ــ و این شاعر آن را به زبان میآورد، شاعری که وزنها و واژهسازیهایش، تصویرپردازیها و تصریفهایش برای ادای احترام به «ایمانی که هرگز شانه خالی نمیکند،» به ذات مطلق زمان و واقعیت، همواره به «آن بهت رازورز و شگفت» در قلب هستی اشاره دارند.
ویتمن روحیهی آزمایش کردن را، فرض کردن نظریهای و امتحان کردن آن را، میستاید؛ کشفیات لغتنامهنویسها، شیمیدانها، زمینشناسها، و ریاضیدانها را خوشآمد میگوید؛ و با دریانوردانی که در «دریاهای پرخطر ناشناس» سفر میکنند همذاتپنداری میکند. اما دلش با آدمهای مطرود است ــ با بردهها و «فراریان و/ آنها که طرح و توطئه میریزند،» با زنان و مردان باروحیهای که مصمماند به هر قیمتی شده آزادی خود را تأمین و از آن محافظت کنند. بر در مَسکَن ویتمن صدای «ناقوس عصیان» شنیده میشود، ناقوسی که ممکن است تنها یک کلمه باشد که در لحظهی مناسب، با لحن مناسب، بیان میشود یا به آواز خوانده میشود.
به عنوان مثال، کلمهی «cartouches» [که در فارسی به «الواح» ترجمه شده است، م.] را در نظر بگیرید که در نسخهی حاشیهنویسیشدهی رابرت هاس و پل اِبِنکامپ از «آواز خویشتن» چنین توصیف شده است: «حلقههای بیضی که در نوشتههای هیروگلیف به کار میرود تا نشانههای اسامی سلطنتی یا مقدس را متمایز کند.» این دو خاطرنشان میکنند که بررسی این الواح «منجر به رمزگشایی هیروگلیفها شد... [و این] یکی از دستاوردهای عالمانهی دوران خود بود؛» ویتمن در این بخش از «آواز خویشتن» که یکی از دستاوردهای شاعرانهی دوران خود است، تصدیق میکند که دارد نظامی شاعرانه از علایم و یادآورهای دموکراتیک خلق میکند، نظام هیروگلیفی دیگر، که هر نسل خوانندگانش، در آمریکا و دیگر نقاط دنیا، به نوبهی خود آن را رمزگشایی خواهند کرد. کلمات ویتمن که از «آزادی و رهایی» میگویند باید باز از نو تفسیر شوند، زبان به زبان بیان شوند ــ فراخوان او همراه با پاسخ ما به این فراخوان است که مختصات مَسکَنی را که همه با هم میتوانیم درش زندگی کنیم تعیین میکند.
—CM
Question
معمولاً وقتی به مدرنیسم فکر میکنیم به نبردی طولانی فکر میکنیم بین آنچه سی. پی. اسنو در دههی ۱۹۵۰ «دو فرهنگ» خواند ــ علوم (sciences) و علوم انسانی (humanities)، هرکدام با شیوههای [متدولوژیهای] خاص خود و مجموعه واژگان خاص خود، که این امر مانع از هرگونه ارتباط واقعی بین آنها میشود. ویتمن، صد سال پیش از این، گویی قصد داشت نشانمان دهد چطور این دو فرهنگ میتوانند با هم ادغام شوند: آن که به علوم انسانی میپردازد کشفهای تازهی محقق علوم دیگر را میگیرد و آنها را به پیام بشریای پرمعنا بدل میکند. برای همین است که ویتمن فریاد میزند: «مرحبا دانش محقق!» آیا شاعران فرهنگ شما در مسیری مشابه ویتمن قدم برداشتهاند یا از کشفیات و پیشرفتهای علمی روی گرداندهاند؟ کدام شاعران کشفیات علمی را با آغوش باز پذیرا میشوند و از آنها شعر میآفرینند؟ آنها چقدر در کارشان موفق میشوند؟