Foreword
در این بخش که یکی از کوتاهترین بخشهای "آواز خویشتن" است (فقط دو بخش دیگر مثل این بخش از هشت مصراع [در انگلیسی] تشکیل شده است و فقط یک بخش مصراعهای کمتری دارد)، ویتمن از شهر به سراغ دشت و صحرا میرود، از محیط شهری به محیط روستایی؛ شاید خاطرات قدیم دوران کودکیش را در مزرعهی خانوادگیشان در لانگآیلند (خانوادهش تنها چند روز پیش از تولد چهار سالگی ویتمن از مزرعهشان به بروکلین نیویورک نقل مکان کرد) و سر زدنهای سالهای بعدش را به مزرعهی پدربزرگ و مادربزرگش در همان نزدیکیها به خاطر میآورد. ویتمن در خودزندگینامهش، Specimen Days، به خاطر میآورد که وقتی پسربچه بود چطور "اغلب اوقات میرفت کنارههای این دشتها [دشتهای لانگآیلند] به سمت غروب خورشید؛ او هنوز هم میتواند در خیالش حرکت بیپایان گاوها را به خاطر بیاورد، موسیقی زنگهای حلبی یا مسی را که دور یا نزدیک دلنگدلنگ میکردند بشنود، خنکای هوای دلنشین و کمی معطر شبهنگام را نفس بکشد، و حواسش برود پیش غروب." در این بخش از "آواز خویشتن" ویتمن شعری کاملاً تصویری ارائه میکند از مشاهدات دقیق خود؛ او پیش از ایماژیستها تصویری میدهد بینهایت واضح از یک لحظهی خاص: آن زمان که روی ارابهای با بار یونجه به سمت درهای گشودهی "انبار غلهی ده" میرود، تکان ارابه را حس میکند، و میپرد میان "شبدرها و لوئیچهی چمنی" (علفی با خوشههای گل که برای تهیهی یونجه پرورش میدهند)، خود را در علف پاییز غرق میکند، و خود را گوریده در آن مییابد. ویتمن اینجا نهتنها جنبهی دیگری از زندگی در آمریکا که آهنگ متفاوت مناطق روستایی را ثبت میکند، آهنگی آهستهتر و آرامتر از آهنگ شهری و آن سروصداهای زیاد و مقطعی که درست پیش از این فهرست کرده است.
—EF
درهایِ بزرگِ انبارِغلهیِ ده گشاده و آماده است، خرمنِ چمن خشک ارابهی تنبل را سنگین میکند، نور زلال بر قهوهای خاکستری و سبزِ کمرنگ بازی میکند، دستهها بر کومهی خمیدهی علف خرمن شدهاند. آنجا هستم و همیاری میکنم، به بالای خرمن آمدم، درازکش، تکان نرمش را احساس کردم، یک پا بر پای دیگر میپرم از میلههای متقاطع میقاپم شبدر و لوئیچهی چمنی را به یک سو میغلتم و پُر میکنم موهایم را با خردههای علف.
Song of Myself, Section 9 - poem read by Sholeh Wolpe
Afterword
ویرایشهایی که ویتمن روی "آواز خویشتن" در فاصلهی چاپ نخست آن در 1855 و نسخهی هنگام مرگش در 1891 انجام داد همچنان گروهی از خوانندگانش را آشفتهخاطر میکند. به عنوان مثال گالوی کینل معتقد است تواناییهای خلاق و انتقادی شاعر با پیر شدنش کاهش پیدا کرد و "او هرچه بیشتر دنبال ایدهآل میگشت، ایدهآل از او دورتر میشد." اما چه کسی میتواند بهخاطر این جستوجو بر ویتمن خرده بگیرد؟ مثل محققی که کشفی میکند که درک ما را از عالم هستی تغییر میدهد و پس از آن باقی عمرش را صرف بهبود اثرات موفقیت خود میکند، ویتمنِ شاعر هم همچنان با اثر خود ور میرفت. بدینترتیب "من باز میآیم و میآیم" که پایان نخستین نسخهی بخش هشت بود تبدیل شد به "میآیم و روانه میشوم" و این ما خوانندهها هستیم که باید در حکمت این تغییر تعمق کنیم؛ تعمقی که ما را به یاد تصمیم جنجالبرانگیز اودن میاندازد برای ویرایش "باید به هم عشق بورزیم یا بمیریم،" در "اول سپتامبر 1939" به "باید به هم عشق بورزیم و بمیریم." آیا شاعری که در حال پیر شدن است باید کارهای اولیهش را به حال خود رها کند؟ با نسخههای مختلف یک شعر چه کار باید کرد؟ آیا رسیدن به ایدهآل اصلاً ممکن است؟ "آواز خویشتن" سوآلاتی اینچنین را بارها و بارها مطرح میکند.
ویتمن در بخش نهم شعر یک تغییر داد و بند هشت مصراعی [در نسخهی انگلیسی] آن را به دو چهارپاره تبدیل کرد که هریک پایان خود را دارد، و به بیان کینل "شبیه اشعار قدیم است." اما نکته همین است: شاعر لحظهای از کودکی روستایی خود را در نمونهای بیقافیه از فرم ترانه به خاطر میآورد. سنت ترانههای محلی در فضای سفید بین دو بند احیا میشود، صحنهای ثابت که در اعلام حضور راوی در این مکان، "به بالای خرمن، درازکش،" جان تازه مییابد. او حالا سفر خود را به گذشته به خاطر میآورد، تکانهای نرم خاطره را؛ میپرد میان یونجهها و خرمن طلایی خود را میقاپد ــ موسیقی شبدر و لوئیچههای چمنی را، موسیقی بدنی در حرکت را و موهایی درهمگوریده را.
—CM
Question
اینکه ویتمن یک بخش کامل شعر را به تنها یک تجربهی سادهی ارابهسواری روی کوهی از یونجه و پریدن میان شبدر و یونجه اختصاص میدهد چه تأثیری بر خواننده دارد؟ فکر میکنید چرا ویتمن مثل بخش قبل و فهرست زندگی شهریش، در این بخش فهرستی از جنبههای مختلف زندگی روستایی در اختیار ما نمیگذارد؟